در دنیای امروز به منظور کنترل احساسات و پیش گیری از تاثیر گذاری سلایق شخصی بر تحلیل و معاملات، چیدمان معاملاتی به نحوی تعبیه شده است که در هر نوع تحلیل، فردی به عنوان متخصص آن حوزه گمارده می شود و صرفا از یک منظر تحلیلی به پردازش موقعیت یک صنعت یا سهم می پردازد.
این ساختار به نام اتاق معاملات یا dealing room معروف است که اجزای آن به شکل ذیل گمارده می شوند و هر کدام وظایف مشخصی را دنبال می کنند.
برای تفهیم بهتر، این موضوع را با یک مثال توضیح می دهیم.
فرض کنید با توافقات سیاسی بین دولت های ایران و عراق، اجرای پروژه ای عمرانی در عراق به ایران واگذار گردد که حجم این پروژه قابل توجه باشد و زمان شروع اجرای پروژه ۳ ماه آینده تعیین شده باشد.
حال می خواهیم با شنیدن این خبر، برآن باشیم که بتوانیم از مواهب آن در بازار سرمایه منتفع شویم.
ابتدا یک نکته مهم را باید متذکر شویم که تحلیل اقتصاد کلان زیر مجموعه تحلیل بنیادی نیست و در بررسی آن عوامل برون زای صنعت یعنی عوامل کلان اقتصادی شامل اثر سیاست های پولی و مالی، چشم انداز تراز تجاری و نرخ ارز، اثر ترکیب بودجه بر صنایع، تورم، تغییرات درآمد ملی و درآمد سرانه و بسیاری دیگر از این قبیل شاخص ها مورد بررسی قرار می گیرد که فراتر از تحلیل بنیادی است و نمی توان این دو یعنی تحلیل اقتصاد کلان و بنیادی را در یک قالب دید.
اگر بخواهیم مثال بالا را از زاویه اقتصاد کلان ابتدا مورد بررسی قرار دهیم، باید بدانیم که در حوزه پروژه های عمرانی با چه صنایعی بیشتر سر و کار داریم تا در میان آنها ، انتخابمان به گونه ای باشد که بیشترین پتانسیل رشد را در بر داشته باشد.
با توجه به مثال فوق فرض کنیم در پروژه های عمرانی صنعت فلزات و سیمان نقش مهمتری را ایفا می کند.
حال بین این دو صنعت اگر بخواهیم تخصیص بهینه منابع را به عنواع مهمترین فیلتر اقتصادی لحاظ کنیم صنعت سیمان دارای مزیت رقابتی بیشتری به منظور صادرات به عراق است. زیرا هزینه حمل آن قابل توجه است و باید از نزدیکترین محل عرضه تهیه شود تا مزیت قیمتی داشته باشد. از سوی دیگر نمیتوان سیمان را از مسیر دریایی به مانند فلزات حمل نمود.
پس در مثال فوق از منظر تحلیل اقتصادی صنعت سیمان دارای پتانسیل بیشتری است. حال در این صنعت باید شرکتی را بیابیم که با توجه به صورت های مالی و سابقه صادرات و همچنین دیگر شرایط تولید، توان پاسخگویی با توجه به المان های مالی و اداری، کیفی و کمی را دارا باشد.
فرض کنیم در این بررسی بنیادی شرکت سیمان خوزستان با نماد سخوز شرایط مطلوب تری را دار بود.
در این مرحله پاسخ به چند سوال مسیر روشنی از محدوده های قیمت خرید، زمان نگهداری ونقطه خروج یا فروش را برایمان آشکار می سازد. اینکه چه نقطه قیمتی می تواند زمان مناسب خرید باشد و یا اینکه در چه نقطه قیمتی به فروش سهم اقدام کنیم.
علم تکنیکال که روشی برای پیش بینی رفتار احتمالی نمودار از طریق داده های گذشته همچون قیمت و تغییرات آن، حجم معاملات و …است به ما نقطه ورود، مدت زمان نگهداری سهم و نهایتا بهترین زمان فروش را نشان می دهد.
بعد از این مرحله، مدیریت دارای یا میزان اختصاص دادن منابع مالی به سهم ها اهمیت قابل توجهی دارد که این فرآیند با توجه متد علم مدیریت سبد، تنظیم می گردد.
در مرحله پایانی ، معامله گر فقط مجری سفارشات است و با توجه به نقاط قیمیت خرید و فروش و همچنین حجم اختصاص یافته به هر سهم، اقدام به اجرای معاملات می نماید.
این روند به گونه ای است که پس از پایان فرآیند تحلیل و معامله، عملکرد اجزا یا تیم اتاق معاملات توسط شخصی مسلط به روش های آماری مورد بررسی قرار می گیرد تا گزارش مدونی از بازده هر قسمت تهیه شود و مشخص گردد بازده هر شخص در موقعیت تحلیلی، چگونه بوده است.
حال اگر نخواهیم ساختار یک اتاق معاملات را با تعداد نفرات متخصص در هر حوزه تشکیل دهیم، پایبندی به مسیر تحلیل ذکر شده می تواند منتج به قاعده مندی قابل توجهی در فرآیند تحلیل ما گردد.
نظرات و پیشنهادات